الهی سینه ای ده آتش افروز
الهی سینه ای ده آتش افروز


سينه آتش افروز

الهي سينه اي ده آتش افروز * * * در آن سينه دلي وآن دل همه سوز

هر آن دل را كه سوزي نيست ، دل نيست * * * دل افسرده غير از آب و گل نيست

دلم پرشعله گردان ، سينه پردود * * * زبانم كن به گفتن آتش آلود

كرامت كن دروني دردپرورد * * * دلي در وي درون درد و برون درد

به سوزي ده كلامم را روايي * * * كز آن گرمي كند آتش گدايي

دلم را داغ عشقي بر جبين نه * * * زبانم را بياني آتشين ده

سخن كز سوز دل تابي ندارد * * * چكد گر آب ازو ، آبي ندارد

دلي افسرده دارم سخت بي نور * * * چراغي زو به غايت روشني دور

بده گرمي دل افسرده ام را * * * فروزان كن چراغ مرده ام را

به راه اين اميد پيچ در پيچ * * * مرا لطف تو مي بايد ، دگر هيچ

وحشي بافقي ( 939 ـ 991 هـ . ق )

شربت درد

خداوندا دلم بي نور تنگ است * * * دل من سنگ و كوه طور سنگ است

دلم را غوطه ده در چشمه نور * * * تجلي كن كه موسي هست در طور

دلي ده چون محبت پاكدامان * * * دلي پاكيزه گوهرتر زايمان

برافروز آتشي در سينه من * * * كه سوزد راحت ديرينه من

برونم زآتش دل دار در تب * * * درون بحري كن از آتش لبالب

بپوشان چهره ام را خلعت زرد * * * بنوشان سينه ام را شربت درد

عرفي شيرازي ( 964 ـ 999 هـ . ق )

تمناي وصال

تا كي به تمناي وصال تو يگانه * * * اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه

خواهد به سر آيد شب هجران تو يا نه * * * اي تير غمت را دل عشّاق نشانه

جمعي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه رفتم به در صومعه عابد و زاهد * * * ديدم همه را پيش رخت راكع و ساجد

در ميكده رهبانم و در صومعه عابد * * * گه معتكف ديرم و گه ساكن مسجد

يعني كه تو را مي طلبم خانه به خانه

روزي كه برفتند حريفان پي هر كار * * * زاهد سوي مسجد شد و من جانب خمار

من يار طلب كردم و او جلوه گه يار * * * حاجي به ره كعبه و من طالب ديدار

او خانه همي جويد و من صاحب خانه هر در كه زنم صاحب آن خانه تويي تو * * * هرجا كه روم پرتو كاشانه تويي تو

در ميكده و دير كه جانانه تويي تو * * * مقصود من از كعبه و بُتخانه تويي تو

مقصود تويي كعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان ديد * * * پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد

عارف صفت روي تو در پير و جوان ديد * * * يعني همه جا عكس رخ يار توان ديد

ديوانه منم من كه روم خانه به خانه عاقل به قوانين خرد راه تو پويد * * * ديوانه برون از همه آيين تو جويد

تا غنچه بشكفته اين باغ كه بويد * * * هركس به زباني صفت حمد تو گويد

بلبل به غزل خواني و قمري به ترانه بيچاره بهايي كه دلش زار غم توست * * * هرچند كه عاصي است زخيل خدم توست

اميد وي از عاطفت دم به دم توست * * * تقصير خيالي ( 1 ) به اميد كرم توست

يعني كه گنه را به از اين نيست بهانه شيخ بهايي عاملي ( 953 ـ 1031 هـ . ق )

شعله شوق

الهي شعله شوقم فزون ساز * * * مرا آتش كن و در عالم انداز

الهي ذرّه اي آگاهي ام بخش * * * رهم بنما و بر گمراهي ام بخش

زدانش گوهر پاكم برافروز * * * چراغ چشم ادراكم برافروز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خيالي بخارايي ، شاعر قرن نهم ، در سال 850 وفات يافت و پس از وي شيخ بهايي كه از دانشمندان دوره صفويه است غزل وي را تضمين كرد .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : عبدالرضا جودکی
تاریخ : پنج شنبه 5 دی 1398
زمان : 11:59


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.