![]() |
مه ما می دانیم که انسان موجودی است که دارای ابعاد مختلف (زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی) است و زمانی به حداکثر رضایت از زندگی می رسد که بتواند در همه ی ابعاد رشد کافی داشته باشد و این امر زمانی میسر می شود که شناخت عمیق ازخود داشته باشد.
رفتارهای ما ناشی از احساسات، افکار، نگرشها، برداشتها، باورها، میزان اعتماد به نفس و عزت نفس ما سرچشمه می گیرد؛ شناخت افکار و اندیشه های ذهنی و شخصیتی خود، عامل مهمی در مراوده های اجتماعی، موفقیتها و شکستهای ما در جامعه به شمار میرود.
در حقیقت افکار، باورها و ارزشهای ما چارچوب و ساختار ذهنی ما را تشکیل میدهد و ما بر اساس این چارچوب یا ساختارهای ذهنی اطلاعات دریافتی از محیط اطرافمان را می گیریم و تجزیه و تحلیل میکنیم و بر اساس آن به دنیا و محیط اطرافمان نگاه میکنیم و در مورد دیگران، خودمان و محیط اجتماعی خود، رفتار و قضاوت مینماییم. هر چه بیشتر و بهتر خود شخصی مان را بشناسیم، بهتر می توانیم آنچه را که هستیم، بپذیریم و یا تغییر دهیم. زمانی که فرد تصویر تاریک و مبهمی از شخصیت خود دارد، در واقع شناخت واقعی از خود نداشته و در کشمکش های درونی خود باقی می ماند. در واقع احساس ما نسبت به دنیا و آدمها براساس نگرش و باور خاص ماست. خود شناسی مقدمه خودسازی است. تا زمانی که انسان از شناخت صفات مثبت و منفی خود غافل باشد، چطور می تواند به اصلاح خود بپردازد. پس قدم اول در راه سازندگی شخصیت این است که با صفات و استعدادها و علائق و امیال و انواع گرایش های خودآگاه و ناخودآگاه خود آشنا شود. بنابراین ریشه احساسات و رفتار ما در افکار ما قرار دارد و ما با شناخت افکار و اندیشه های خود که نوعی نگاه به هستی و موضع گیری درباره امور زندگی هستند، به شناخت بهتر و ریشه ای تر از احساسات و رفتار خود می رسیم و در نتیجه آگاهی عمیق تری نسبت به شخصیت خود خواهیم داشت.
نظرات شما عزیزان:
![](/weblog/theme-desiner/29/9.gif)
![](/weblog/theme-desiner/29/10.gif)